در محضر حضرت آية الله جعفر سبحانى، دامتبركاته
|
الحمدللّه ربّ العالمين، والصلاة والسلام علي خيرِ خَلقِه محمّد و آله الطيبين الطاهرين الهداة المهديين.
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم. ((وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِالذِّكْرِ أَنَّ الأرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ))(1)
براي من، مايهي افتخار و سرور است كه در اين مكتب و آموزشگاه، كه به صورت يك مركز تخصّصي و متعلّق به وليّ زمان، حجّت بن الحسن العسكري، عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف، است، دقايقي، مزاحمت و عرايضي را تقديم كنم.
از آن جا كه جلسهي امشب، جلسهي پاياني اين برنامه است، اين جانب، عرايضي را دربارهي حكومت صالحان در روي زمين كه به دستِ آن حضرت، صورت خواهد پذيرفت، تقديم ميكنم.
حتمي بودن حاكميّت صالحان
قرآن مجيد در سورهي انبيا، آيهي صد و پنج، چنين ميفرمايد:
((وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُور مِنْ بَعْدِالذِّكْر أنّ الأرْض يَرثُها عِبادي الصّالِحُون))؛ ما، در زبور، پس از تورات، نوشتيم كه صالحان، وارثان زمين خواهند بود [ و اين زمين پهناور كه قرنها، جولان گاه ستمگران و خونريزان بوده است، به دست مردان صالح و پاك دامن اداره خواهد شد. ].
قرآن، در اين مورد، از واژهي ((كتبنا)) بهره گرفته است و اين، بدين سبب است كه ((كتابت))، مايهي ثبات و استواري مكتوب است، و طبعاً، در آيه، كنايه از اين خواهد بود كه ارادهي قطعي خدا، بر وراثت صالحان تعلّق گرفته است، ارادهاي كه در آن، بداء، رخ نخواهد داد.
خوش بختانه، مضمون آيه، در زبور كنوني نيز موجود است و دست تحريف كنندگان، نتوانسته است اين حقيقت الهي را دگرگون سازد.
در اين جا، پرسشي مطرح است و آن، اين است كه ((آيا حكومت صالحان كه وحي الهي از آن گزارش ميدهد، يك خبر غيبي و تعبّدي است كه ما بايد به آن ايمان بياوريم يا اين كه علاوه بر اين، با محاسبات اجتماعي نيز همراه است؟)).
مطالعه و بررسي پيشرفت جامعهي انساني، ثابت ميكند كه وراثت زمين از سوي صالحان، تنها، يك تعبّد نيست؛ زيرا، جهان بشريّت، رو به تكامل است، ولي تكامل آن، تا كنون، تكامل صنعتي و فن آوري بوده و به اصطلاح، پيشرفت جامعه، در مسائل مادّي انجام گرفته و نه در مسائل معنوي و اخلاقي. از آن جا كه چنين تكامل يك جانبه، تكامل ناقص است، طبعاً، بايد همگام با اين تكامل، تكامل ديگري نيز در جامعه پديد آيد تا تكامل بشر، از نظر مادّي و معنوي، هر دو، باشد و از نقص در آيد.
الآن، جهان، چند صد سال است كه تكامل مادّي خود را آغاز كرده، امّا هنوز به امنيّت و آسايش نرسيده است، و پيوسته، هر روز، جامعهي انساني، بلكه نسل بشر، با بمبهاي هستهاي، تهديد ميشود. چهگونه ميتوان اين تكامل را تكامل همه جانبه خواند؟
تكامل، در صورتي معناي واقعي پيدا ميكند كه بشر، در كمال امنيّت و آسايش، با احياي ارزشهاي اخلاقي، زندگي كند و اين، جز در زمان حكومت صالحان، صورت نخواهد پذيرفت. قرآن مجيد ميفرمايد:
((الّذينَ ءامَنُوا وَلَمْ يَلْبسُوا إِيمانُهمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الأَمْن))؛(2)
جامعهي با ايمان، كه ايمان خود را با ظلم و شرك نپوشاند، داراي امنيّت است.
اين جانب، در گذشته، كتاب كوچكي دربارهي آثار ايمان نوشتم كه الآن، نسخهي آن ناياب است. در اين كتاب، ايمان، به صورت يك پديده مطرح گرديده و ويژگيهاي آن از قرآن بيان شده است. در آن جا، با محاسباتي ثابت كردهايم كه امنيّت فردي و اجتماعي، جز در سايهي تكامل جامعه از طريق ايمان به غيب، امكانپذير نيست.
امروز، ساخت سلاحهاي كشتار جمعي، حالت مسابقه به خود گرفته و ابرقدرتها، از كاهش دادن زرّاد خانهها گزارش ميدهند، ولي در باطن، به تكامل آنها ميپردازند! درست، حالت جاهليّت، بر اين جامعه حاكم است. اميرمؤمنان، دربارهي عرب جاهلي چنين ميگويد: ((شعارها الخوف و دثارها السيف(3)؛ لباس زيرين آنان، ترسِ از هم، و لباس رويين، سلاح شان بود.))؛ يعني، به ظاهر مسلّح، و در باطن، از هم ميترسند.
در فلسفهي اسلامي، ميخوانيم كه در حركت، امور شش گانه معتبر است كه يكي از آن امور، غايت و هدفي است كه حركت آن را دنبال ميكند. مسلماً، غايت، نميتواند از ((كمال به نقص)) باشد، بلكه بايد پيوسته از ((نقص به كمال)) باشد.
اين، از يك طرف، و از طرف ديگر، حركت جامعه، در اين چند قرن اخير، حركت صنعتي و مادّي بوده كه اگر با معنويّت، همسو نشود، ويران كننده خواهد بود و لذا خِرَد ميگويد، ناچار، بشر، روزي، سر عقل خواهد آمد و كفّهي معنويّت را نيز به سان ماديّت، سنگين خواهد ساخت و به تكامل خود، رنگ مادّي و معنوي بخشيده و طبعاً، حكومت صالحان تحقّق خواهد پذيرفت.
اين جا است كه بايد گفت، نه تنها وحي و تعبّد از آيندهي درخشان جامعهي بشري گزارش ميدهند، بلكه محاسبات اجتماعي نيز با اين گزارش همراه است.
وسايط در فيض
ارادهي حكيمانهي الهي، بر اين تعلّق گرفته است كه مواهب و فيوض خود را از طريق اسباب به انسانها برساند. انرژي - كه يك موهبت مادّي است - از راه خورشيد به ما ميرسد و اكسيژن - كه مايهي حيات است - در سايهي درختان و ديگر عوامل، در اختيار بشر قرار ميگيرد، و...
عين اين سخن، دربارهي فيوض معنوي نيز حاكم است. خدا، مستقيماً، بندگان خود را مورد خطاب قرار نميدهد و تكاليف خود را به گوش آنان نميرساند، بلكه با برانگيختن پيامبران، تكاليف خود را در اختيار مكلَّف قرار ميدهد. يكي از فيوض الهي، هدايت است و اين فيض، پيوسته، از طريق پيامبران به بشر ميرسيد و راه تكامل را به جامعه ارائه مينمود.
جامعهي كليمي، با خاتم قرار دادن شريعت موسي، اين باب را به روي بشر مسدود ساختند و نيز مسيحيان، با مسدود كردن باب نبوّت، با صعود مسيح، اين فيض را بر روي بشر بسته ميانگارند.
مسلمانان كه فيض الهي را پس از حضرت موسي و مسيح در جريان ميدانند، استمرار اين فيض را با در گذشت او، به سان پيروان ديگر شرايع، مقطوع انگاشتهاند.
از ميان مسلمانان، تنها، فرقهي شيعهي امامي است كه به استمرار امامت پس از درگذشت رسول گراميصلي الله عليه وآله عقيده دارند و معتقدند كه، هم اكنون هم بخشي از فيوض الهي، از طريق آن حضرت به ما ميرسد. مَثَل آن حضرت، به سان خورشيد پشت ابر است كه به ظاهر ديده نميشود، امّا ذرّات حيات بخش خورشيد، از لابهلاي ابرها، به گياهان و جانداران حيات ميدهد.
اصلاح دل، شرط بهرهگيري از هدايتهايامام
مسلّماً، هدايتهاي عمومي، از آنِ همه است، امّا هدايتهاي خصوصي، مربوط به انسانهاي وارسته است كه خود را در معرض بهرهگيري از فيوض آن حضرت قرار ميدهند. اين گروه، در ميان ما، هر چند اندكاند، ولي في نفسه، كم نيستند.
چندي قبل، يكي از دوستان، مرا دعوت كرد و يك سري مسائل ديني را با من در ميان گذاشت. از پرسشهاي ايشان، فهميدم كه وي عازم زيارت خانه خدا است، لذا تذكّراتي در اين مورد، به او دادم. او، فرد قابلي است. پس از حج، به ديدارش رفتم. وي، واقعهاي نقل كرد كه ذكرش در اين جا، مناسب است. او گفت، غروب عرفه كه ماشينها عازم مشعر بودند، ترافيك، مانع از حركت ماشينها شده بود. من، چاره نديدم جز اين كه پياده شوم و در حال پياده به مشعر بروم، ولي به جاي اين كه همراه ماشين و مردم حركت كنم، براي پيدا كردن راه خلوت، كمي به سوي چپ منحرف شدم. ناگاه، خود را در بياباني ديدم. نزديك بود كه تاريكي شب، همه جا را بپوشاند. در حيرت فرو رفته بودم. توسّل به حضرت جستم. دعا كردم و عرض كردم كه ((خدايا! اگر قرار بود كه من بميرم، بهتر بود در همان وطن ميماندم و ميمردم و نه در بيابان تاريك ناپيدا كرانه.)). در همين انديشه بودم كه ناگاه، انساني در چند قدمي خود مشاهده كردم كه به سوي من ميآيد. او، پس از سلام، به من گفت: ((حاجي! اين جا نشستهاي!)). گفتم: ((آري؛ راه را گم كردم.)). گفت: ((همراه من بيا تا راه را به تو نشان دهم.)). حركت كردم و چند قدمي با او رفتم. ناگاه، خود را در كنار كاروانها ديدم كه به سوي مشعر روانه بودند. ديگر آن شخص را نديدم. بالاخره، معلوم نشد از كجا آمد و به كجا رفت.
قطعاً، اين، يكي از فيوض معنوي بود كه به سبب قابل بودن، از ناحيه آن حضرت به وي رسيد.
لزوم توجه به جوانان
امروز، جوانان، مورد توجّه جهان خواران غرب و شرقاند. دست يابي به ثروتهاي جهان اسلام، در گروِ كم رنگ كردن دين، و سوق جوانان به عياشي و خوشگذراني است تا از اين طريق بتوانند بر منابع حياتي ما مسلّط شوند و مانعي بر سر راه آنان نباشد. از اين جهت، گروه استعمارگر، بر دو عامل پا فشاري ميكنند:
1- نابود كردن باورها و تضعيف عقايد، آن هم از طريق روزنامهها و مجلّهها و سخنرانيها در مجامع علمي و خصوصي تا آن جا كه اصل دين و وحي و نبوت را زير سؤال ميبرند تا جوانان را از اين سرمايه معنوي كه بزرگترين مانع در برابر دنيا پرستان است، بي بهره سازند.
2- جوانان را از نظر رفتاري، آلوده سازند و روح غيرت و شجاعت و حماسه را نابود كنند.
هشت سال دفاع مقدّس، بر دوش اين جوانان سنگيني ميكرد و اگر رزمندگان مؤمن و پاك منش، در جبههها نبودند، قطعاً، بخشي از كشور، در كام دشمن فرو ميرفت. چون تجربه، اين مسئله را ثابت كرده است، دشمن، روي جوانان، از نظر باور و رفتار سرمايه گذاري ميكند.
اسلام حافظ استقلال كشور
ما، در اين زندگي كوتاه خود، تجربههاي فراواني داريم. در سال 1324 ه .ش آذربايجان، از حكومت مركزي جدا شد و به دستِ دستْنشاندههاي شوروي سابق افتاد و يك سال تمام، بر اين نقطهي حاصلخيز حكومت كردند. تنها چيزي كه حاكمان را از ادامهي حكومت مأيوس كرد، وفات مرحوم آيةالله اصفهاني در سال 1325 ه .ش بود. هنگامي كه خبر وفات ايشان، از راديو اعلام شد، خطهي آذربايجان، غرق در عزا شد و سياه پوش گشت.
اجنبي پرستان به ظاهر آذري، در مجالس خصوصي خود، اين مطلب را به زبان آوردند كه ((بر ملّتي كه براي درگذشت مرجع ديني خود، تا اين حد، اظهار احساسات ميكنند، نميتوان به آساني حكومت كرد و اين خطه را به آذربايجان شوروي ملحق ساخت.)).
از خداوند منّان، خواهانيم كه ما را از پيروان واقعي اسلام و مدافعان تشيّع و منتظران حقيقي آن حضرت قرار دهد.
اللّهم ارزقنا توفيق الطاعة و بُعد المعصية و صدق النيّة وعرفان الحرمة، وأكرمنا بالهُدي والاستقامة، وسدّد ألسنتنا بالصواب والحكمة، واملأ قلوبنا بالعلم والمعرفة، وطهِّر بطوننا عن الحرام والشبهة.
اللّهم أيّد الإسلام والمسلمين واخذُل الكفر والكافرين.
گذشتگان ما را ببخش و بيامرز! علماي گذشته، امام راحل، درجاتاش عالي است، متعالي بفرما!
بزرگاني كه خدمتگزار ديناند، در هر مقامي كه هستند، همه را موفّق و مؤيّد بفرما!
خائنان را از صفحهي روزگار، پاك ساز!
خدايا! شيطان را بر ما مسلّط مفرما!
------------------
پينوشتها:
1) انبياء: 105.
2) انعام: 82 .
3) نهج البلاغه، خ 89 .
[مجله انتظار شماره 4 : - سرمقاله] |
:: موضوعات مرتبط:
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
انتظار ,
مهدویت ,