يوسف زهرا عليه السلام - نصرت الله آيتى


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : جمعه 15 شهريور 1392
بازدید : 709
نویسنده : یه بنده خدا
 يوسف زهرا عليه السلام
نصرت الله آيتى

 

گفتند خلايق كه تويي يوسف ثاني‏            چون نيك بديدم، به حقيقت، به از آني‏  ( حافظ )

 
 
 
 مقدمه‏

 يكي از ويژگي‏هاي رواني آدمي اين است كه هماره در رويارويي با امر تازه و بديع، حالت دفاعي به خود مي‏گيرد و كم‏تر به پذيرش آن گردن مي‏نهد. اين امر به ويژه آن گاه تشديد مي‏شود كه پديده‏ي جديد حالت رمزگونه داشته باشد و اعتقاد به آن، زمينه ساز تحولي بنيادين در باورها، انديشه، منش و روش زندگي او شود. برعكس، در برابر موضوعي كه پيشينه داشته يا در زمان‏هاي پيش، يك يا چند بار رخ داده است، مقاومت چنداني از خود نشان نمي‏دهد و به سادگي، آن را مي‏پذيرد.

 يكي از شيوه‏هاي چيره شدن بر اين وضعيت، عادي جلوه دادن آن مسأله است. يعني بايد اين نكته را به جامعه تبيين كرد كه موضوع مورد نظر، مسبوق به سابقه بوده و براي ديگران نيز رخ داده است. قرآن كريم نيز همين شيوه را به كار گرفته است. در صدر اسلام، روزه، حكمي جديد و همراه با اندكي مشقت بود؛ زيرا روزه دار مي‏بايست از بسياري از امور مباح چشم بپوشد و از ارتكاب آن‏ها خودداري كند. شايد برخي مسلمانان در برابر چنين حكم بي‏سابقه‏اي، واكنش نشان مي‏دادند و آن را به سختي مي‏پذيرفتند. از اين رو، قرآن كريم، ابتدا مسلمانان را از نظر رواني براي پذيرش آن آماده مي‏كند. خداوند متعال مي‏فرمايد:

 يا ايها الذين امنوا كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلهم.(1)

 اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه كه بر پيشينيان شما، نوشته شد.

 يعني مپنداريد كه اين تكليف، مسأله‏اي بي‏سابقه و فراتر از توانايي شما است. هرگز چنين نيست؛ زيرا وجوب روزه، حكم متداولي است كه گذشتگان نيز موظف بوده‏اند آن را انجام دهند.

 مسايلي مانند اعتقاد به حضرت مهدي (عج) و غيبت و ظهور ايشان نيز به ظاهر بديع و بي‏سابقه بوده و طول عمر ايشان با هاله‏اي از رمز و راز و شگفتي همراه است. افزون بر آن، اين باور بر همه‏ي  شؤون حيات آدمي تأثيري بنيادين بر جا مي‏گذارد. از اين رو، برخي افراد از پذيرش آن سرباز مي‏زنند و آن را انكار مي‏كنند. امامان معصوم‏عليهم السلام در برابر اين انديشه، كوشيده‏اند با بيان موارد مشابهي كه در تاريخ گذشته - بويژه تاريخ پيامبران الهي‏عليهم السلام - رخ داده است، مسأله‏ي غيبت امام عصر (عج) و ديگر مفاهيم مربوط به آن را عادي جلوه دهند، تا مردم به گمان بي‏سابقه بودن، در آن به ديده‏ي شك و ترديد ننگرند. براي نمونه، به كلام نوراني حضرت مهدي (عج) به شيخ صدوق مي‏توان اشاره كرد. اصل ماجرا را از زبان شيخ صدوق مي‏شنويم:

 شبي در عالم رؤيا ديدم كه در مكه‏ام و گرد خانه‏ي خدا طواف مي‏كنم. در دور هفتم نزد حجرالاسود آمدم و آن را لمس كردم و بوسيدم. در اين هنگام، دعاهايي را كه براي زمان بوسيدن حجرالاسود است، مي‏خواندم. در اين حال، مولاي خود حضرت مهدي (عج) را ديدم كه بر در خانه‏ي كعبه ايستاده‏اند. با خاطري پريشان به حضرت نزديك شدم. حضرت با نگاهي به رخساره‏ام به فراستِ خود، راز دلم را دانست. به او سلام كردم. حضرت پس از جواب سلام، فرمود: چرا درباره‏ي غيبت، كتابي نمي‏نويسي، تا اندوه دلت را بزدايد؟ عرض كردم: يابن رسول اللَّه! در اين باره كتاب نوشته‏ام. حضرت پاسخ دادند: منظورمان اين نيست كه همانند گذشته بنويسي. كتابي درباره‏ي موضوع غيبت بنگار و در آن، غيبت‏هاي پيامبران‏عليهما السلام را بيان كن.

 چون سخن حضرت به پايان رسيد، از ديدگانم پنهان شدند. من از خواب بيدار شدم و تا طلوع فجر به دعا و گريه و مناجات پرداختم. چون صبح دميد، نگارش اين كتاب را آغاز كردم.(2)

 حضرت يوسف يكي از پيامبراني است كه حضرت مهدي در روايت‏ها به ايشان تشبيه شده‏اند. البته در اين روايت‏ها، حضرت مهدي (عج) از جهت‏هاي گوناگون به حضرت يوسف‏عليه السلام تشبيه شده‏اند. امام باقرعليه السلام در روايتي تنها به شباهت در غيبت اشاره كرده‏اند.(3) هم چنين ايشان در جايي ديگر، به شباهت‏هاي ديگري اشاره فرموده‏اند.(4) حال آن كه امام صادق‏عليه السلام بدون اشاره به شباهت‏هاي پيشين، شباهت ديگري بر شباهت‏هاي ياد شده مي‏افزايند.(5) اين‏ها نشان مي‏دهد كه منظور، حصر شباهت‏ها در موارد ياد شده نبوده، بلكه تنها براي نمونه به برخي از آن‏ها اشاره شده است. با توجه به اين نكته و با الهام از فرمايش حضرت مهدي (عج) به شيخ صدوق، اين نوشتار مي‏كوشد با تأمل در قرآن و روايت‏ها، شباهت و همانندي‏هاي موجود ميان يوسف زهراعليه السلام و يوسف يعقوب‏عليه السلام را بازگو كند، تا از اين رهگذر، فهم و پذيرش امر حضرت مهدي، آسان‏تر گردد.

 

 

 
 1 - غيبت‏

 برجسته‏ترين همانندي ميان يوسف زهراعليه السلام و يوسف يعقوب‏عليه السلام، همانندي در غيبت است. امام باقرعليه السلام به محمدبن مسلم مي‏فرمايد:

 يا محمّد بن مسلم ان في القائم من اهل بيت محمّدعليهم السلام شبه من خمسة من الرسل يونس بن متي و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمّد صلوات اللَّه عليهم... وامّا شبهه من يوسف بن يعقوب‏عليه السلام فالغيبة من خاصته و عامته و اختفائه من اخوته....(6)

 اي محمّد بن مسلم! قائم آل محمّد (عج) با پنج تن از پيامبران شباهت دارد: يونس بن متي و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمّد صلوات اللَّه عليهم... و امّا شباهت او به يوسف در غيبت اوست از اقوام دور و نزديك و از برادران خود....

 نخستين سؤال درباره‏ي اين شباهت، آن است كه ميان غيبت امام عصر (عج) و غيبت يوسف‏عليه السلام تفاوت فراواني وجود دارد؛ زيرا غيبت يوسف‏عليه السلام، غيبتي است نسبي؛ يعني هرچند او از كنعان، برادران و پدر و مادر خود غايب بود، ولي از ديدگان مصريان غايب نبود. او با مصريان، گفت و گو و رفت و آمد داشت، در حالي كه غيبت حضرت مهدي (عج) غيبتي است مطلق و آن حضرت از ديدگان همگان غايب‏اند. از اين رو، قياس آن دو با يكديگر قياس مع الفارق است. پاسخ به اين نكته، در شباهت دوم خواهد آمد.

 

 

 
 2 - حضور

 برادران يوسف براي خريد آذوقه به مصر آمدند و به بارگاه يوسف وارد شدند. وي در نخستين نگاه و گفت و گو، آنان را شناخت، ولي آنان يوسف را نشناختند. آنان بي آن كه به هويت يوسف پي برند، با وي سخن گفتند و داد و ستد كردند.

 فدخلوا عليه فعرفهم وهم له منكرون.(7)

 (برادران يوسف) بر او وارد شدند. او، آنان را شناخت، ولي آنان او را نشناختند.

 يوسف زهرا نيز در ميان مردم حضور دارد. در كنار آنان راه مي‏رود و بر فرش‏هاي آنان پا مي‏نهد و... ولي مردم، او را نمي‏شناسند. بسياري بر اين باورند كه غيبت امام عصر (عج) به اين معني است كه آن حضرت، در آسمان‏ها يا عوالم ديگري زندگي مي‏كنند. بنابراين، حضرت مهدي (عج) از ديدگان همه‏ي انسان‏ها پنهان هستند و كسي، ايشان را نمي‏بيند. براساس اين باور، نكته‏اي كه پيش از اين گذشت، به ذهن مي‏رسد كه مقايسه‏ي حضرت مهدي (عج) با حضرت يوسف‏عليه السلام، مقايسه‏اي ناتمام است. امّا حقيقت، اين است كه تصوير ياد شده، خطا و به دور از واقعيت است. او در ميان مردم رفت و آمد مي‏كند و در كوچه و بازارها قدم مي‏گذارد. مردم، آن حضرت را مي‏بينند، گرچه او را نمي‏شناسند.

 سدير مي‏گويد:

 سمعت اباعبداللَّه‏عليه السلام يقول: ان في القائم شبه من يوسف‏عليه السلام. قلت: كانك تذكر حيرة و غيبته فقال لي: ما تنكر هذه الامة اشباه الخنازير ان اخوة يوسف كانوا سباطاً اولاد انبياء تاجروا يوسف وبايعوه وهم اخوته وهو اخوهم فلم يعرفوه حتي قال لهم انا يوسف... فما تنكر هذه الامة ان يكون اللَّه عزوجل يفعل بحجته ما فعل بيوسف ان يكون يسير في اسواقهم ويطأ بسطهم وهم لايعرفونه حتي يأذن اللَّه عزوجل ان يعرفهم بنفسه كما اذن ليوسف حتي قال لهم هل علمتم ما فعلتم بيوسف واخيه اذ انتم تجهلون قالوا اءنك لانت يوسف قال انا يوسف وهذا اخي.(8)

 امام صادق‏عليه السلام فرمودند:

 قائم (عج) شباهتي با يوسف دارد. عرض كردم: گويا حيرت و غيبت او را مي‏فرماييد؟ حضرت فرمودند: چرا اين امت، قضيه‏ي حضرت يوسف را انكار نمي‏كنند؟ برادران يوسف با اين كه پيغمبر زاده و برادر يوسف بودند و او نيز برادرشان بود، با او تجارت و خريد و فروش كردند و او را نشناختند، تا اين كه يوسف، خودش را معرفي كرد و گفت: من يوسفم... با اين حال چرا آنان منكرند كه خداوند عزوجل با حجت خود، همان كاري را بكند كه با يوسف كرد؟ او در بازارهاي شان راه مي‏رود و بر فرش‏هاي آنان گام مي‏نهد، ولي مردم او را نمي‏شناسند، تا هنگامي كه خداوند به او اجازه دهد كه خودش را معرفي كند. همان گونه كه به يوسف اجازه داد و يوسف گفت آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد آن گاه كه جاهل بوديد؟ گفتند: آيا تو همان يوسفي؟ گفت: (آري) من يوسفم و اين، برادر من است.

 و باز امام صادق‏عليه السلام فرمود:

 ان في صاحب هذا الامر سنن من الانبياءعليهم السلام... وامّا سنة من يوسف فالسنة يجعل اللَّه بينه وبين الخلق حجاباً يرونه ولا يعرفونه....(9)

 صاحب اين امر امام مهدي (عج) با برخي از پيامبران، شباهت هايي دارد... امّا شباهت او به يوسف، در پرده بودن او است؛ يعني خداوند كاري مي‏كند كه هر چند او را مي‏بينند، ولي نمي‏شناسند.

 

 
 3 - كودكي‏

 غيبت يوسف از دوران كودكي آغاز شد.

 و جاءت سيارة فارسلوا واردهم فادلي‏ دلوه قال يابشري‏ هذا غلام.(10)

 و (در همين حال) كارواني فرا رسيد و مأمور آب را (در پي آب) فرستادند. او دلو را در چاه افكند. (ناگهان) صدا زد: مژده باد اين كودكي است (زيبا و دوست داشتني)!

 غيبت يوسف زهراعليه السلام نيز از دوران كودكي آغاز شد.

 قال ابوعبداللَّه عليه السلام:

 قال رسول اللَّه صلي الله عليه وآله لابد للغلام من غيبته فقبل له ولم يا رسول اللَّه؟ قال يخاف القتل.(11)

 امام صادق‏عليه السلام از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل مي‏كند كه حضرت فرمودند:

 ناچار براي آن كودك (امام مهدي (عج)) غيبتي خواهد بود. پرسيده شد: براي چه؟ فرمودند: از ترس كشته شدن.

 حضرت مهدي (عج) در سال 255 هجري به دنيا آمد. آغاز غيبت صغرا نيز در سال 260 هجري است. بنابراين، ايشان در آغاز غيبت صغري‏، 5 ساله بوده‏اند.

 

 

 
 4 - زيبايي و بخشندگي‏

 همان‏گونه كه يوسف در زيبايي و بخشندگي، شهره‏ي آفاق بود، يوسف زهراعليه السلام نيز به بالاترين درجه‏ي اين دو ويژگي آراسته است.

 عن ابي نصر قال سمعت ابا جعفرعليه السلام يقول:

 في صاحب هذا الامر اربع سنن من اربعة انبياء... وسنة من يوسف من جماله و سخائه....(12)

 ابي نصر مي‏گويد امام باقرعليه السلام فرمودند:

 صاحب اين امر (حضرت مهدي (عج)) با چهار پيامبر شباهت‏هايي دارد... شباهت او با يوسف، در زيبايي و بخشندگي اوست....

 رسول اللَّه صلي الله عليه وآله فرمود:

 ليبعثنَّ اللَّه عزوجل في هذه الامة خليفةً يحثي المال حثياً و لا يعدّه عدّاً.(13)

 به زودي خداوند عزوجل در اين امت، خليفه‏اي را بر مي‏انگيزد كه مال را بي آن كه بشمارد، به ديگران مي‏بخشد.

 

 

 
 5 - هراس‏

 يوسف در عالم رؤيا ديد كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرش سجده مي‏كنند، ولي به سفارش پدر از ترس مكر برادران، رؤياي خويش را پنهان كرد.

 اذ قال يوسف لابيه يا ابت اني رأيت احد عشر كوكباً والشمس والقمر رأيتهم لي ساجدين قال يا بُنيّ لاتتقصص رؤياك علي اخوتك فيكيدوا لك كيداً.(14)

 (به ياد آور) هنگامي را كه يوسف به پدرش گفت: پدر! من در خواب ديدم كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده مي‏كنند. (يعقوب) گفت: فرزندم! خواب خود را براي برادرانت بازگو مكن؛ زيرا براي تو نقشه‏ي (خطرناكي) مي‏كشند.

 يوسف زهراعليه السلام نيز همين گونه است؛ يعني به دليل هراس از دشمنان، بايد نام مباركش پنهان باشد.

 عن ابي خالد الكابلي قلت لمحمد بن علي الباقرعليه السلام:

 اريد ان تسميَّه لي حتي اعرفه باسمه فقال: سألتني واللَّه يا ابا خالد عن سؤال مجهد ولقد سألتني عن امر لوكنت محدّثاً به احداً لحدثتك ولقد سألتني عن امر لو ان بني فاطمه عرفوه حرصوا علي ان يقطعوه بضعة بضعة.(15)

 ابوخالد كابلي مي‏گويد به امام باقرعليه السلام عرض كردم:

 نام مبارك او (حضرت حجت‏عليه السلام) را براي من بگوييد تا او را به نام بشناسم. حضرت فرمودند: اي اباخالد! به خدا سوگند! پرسش زحمت‏انگيز و مشقت آوري از من پرسيدي و درباره‏ي مسأله‏اي از من پرسيدي كه اگر گفتني بود، به يقين به تو مي‏گفتم. تو درباره‏ي چيزي از من پرسش كردي كه اگر بني فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند كه او را تكه تكه كنند.

 

 

 
 6 - ظلم‏

 دليل غيبت يوسف، ستم برادران در حق او بود، يعني حسادت ورزيدن و به چاه افكندن او.

 واجمعوا ان يجعلوه في غيابت الجب.(16)

 وتصميم گرفتند وي را در نهان گاه چاه قرار دهند.

 يكي از حكمت هاي غيبت يوسف زهراعليه السلام نيز ستم حاكمان و طاغوت‏هاي خون آشام در حق آن حضرت است.

 عن زرارة بن اعين قال:

 سمعت الصادق جعفربن محمّدعليه السلام يقول: ان للقائم غيبة قبل ان يقوم قلت ولم ذلك جعلت فداك؟ قال يخاف و اشار بيده الي بطنه وعنقه.(17)

 زراره مي‏گويد:

 از امام صادق‏عليه السلام شنيدم كه فرمود: قائم (عج) پيش از قيامش غيبتي دارد. عرض كردم: فدايت شوم چرا؟ حضرت با اشاره به شكم و گردن مباركشان فرمود (از كشته شدن) مي‏ترسد.

 طاغوتيان عصر ما در شمار، از طاغوتيان عصر تولد حضرت، كمتر و از نظر ابزار نظامي، ضعيف‏تر نيستند. خون‏آشامي و جنايت پيشه‏گي‏شان نيز به مراتب از آنان بيشتر است. پس آن ترس هنوز وجود دارد. به اميد آن روزي كه ياوران كارآمدي پرورش يابند تا بتوانند سپر بلاي حضرت باشند و او را از گزند حوادث در امان دارند؛ زيرا كه فراهم آمدن چنين افرادي، پيش زمينه‏ي فرا رسيدن روز موعود است.

 

 

 
 7 - ريزش و رويش‏

 برادران يوسف، او را به چاه افكندند؛ زيرا دل‏هاي شان از حسد آكنده بود. بنابراين، خوبي‏هاي او را نمي‏ديدند، ولي غريبه‏ها از ديدن او مسرور گشتند و اظهار شادماني كردند.

 وجاءت سيارة فارسلوا واردهم فادلي دلوه قال يا بشري هذا غلام.(18)

 و (در همين حال) كارواني فرا رسيد و مأمور آب را (در پي آب) فرستادند. او، دلو خود را در چاه افكند. (ناگهان) صدا زد: مژده باد اين كودكي است (زيبا و دوست داشتني)!

 هنگام رو به رو شدن با يوسف زهرا نيز برخي مسلمانان، بر وي  شمشير مي‏كشند؛ زيرا سينه‏هايي آكنده از كينه دارند يا خود را از او بيشتر دوست دارند يا اين كه خود را زمام دار امور خويش مي‏دانند و در برابر رأي و نظر او، رأي و نظري جداگانه براي خود قايل‏اند و يا....

 امام صادق‏عليه السلام فرمود:

 القائم (عج) يلقي في حربه مالم يلق رسول اللَّه صلي الله عليه وآله. ان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله اتاهم وهم يعبدون الحجارة منقورة وخشباً منحوته وان القائم يخرجون عليه فيتأولون عليه كتاب اللَّه و يقاتلونه عليه.(19)

 قائم (عج) در پيكار خود با چنان چيزي رو به رو خواهد شد كه رسول خداصلي الله عليه وآله با آن رو به رو نگرديد. همانا رسول خداصلي الله عليه وآله در حالي به سوي مردم آمد كه آنان، بت‏هاي سنگي و چوب‏هاي تراشيده را مي‏پرستيدند. ولي قائم (عج) چنان است كه بر او مي‏شورند و كتاب خدا را بر ضد او تأويل مي‏كنند. آن گاه به استناد همان تأويل، با او به جنگ برمي‏خيزند.

 در اين ميان، برخي بيگانگان هستند كه از ديدنش خشنود مي‏شوند و به او مي‏پيوندند؛ زيرا با فطرت‏هايي پاك به سوي او مي‏روند و با چشماني بي‏غرض به او مي‏نگرند.

 امام صادق‏عليه السلام مي‏فرمايد:

 اذا خرج القائم (عج) خرج من هذا الامر من كان يري انه من اهله و دخل فيه شبه عبدة الشمس والقمر.(20)

 چون قائم (عج) قيام كند، كسي كه خود را اهل اين امر مي‏پنداشته است، از اين امر بيرون مي‏روند. در مقابل، افرادي مانند خورشيد پرستان و ماه پرستان، به آن مي‏پيوندند.

 

 

 
 8 - بهاي اندك‏

 كاروانياني كه يوسف را يافتند، او را به بهاي اندكي فروختند؛ زيرا از ارزش آن درّ يگانه، آگاهي نداشتند.

 و شروه بثمن بخس دراهم معدود وكانوا فيه من الزاهدين.(21)

 و (سرانجام) او را به بهاي اندكي - چند درهم - فروختند و نسبت به (فروختن) او بي رغبت بودند.

 برخي شيعيان نيز به دليل نا آگاهي از مقام و منزلت حضرت مهدي (عج) و از سر هواپرستي و دنياخواهي، افتخار محبت و خدمت به آستان او را، به بهاي اندكي فروخته و رشته‏ي پيوند خود را گسسته‏اند. تاريخ، نمونه‏هاي فراواني از اين مردمان را به ياد دارد. براي مثال، از ابوطاهر محمّد بن علي بن بلال مي‏توان نام برد. وي به طمع اموالي كه از حضرت مهدي (عج) نزد او بود، آن را به محمّد بن عثمان عمري - سفير دوم - نسپرد و ادعا كرد كه خود وكيل حضرت مهدي (عج) است. حضرت مهدي (عج) نيز توفيقي در لعن او صادر كرد.(22)

 

 

 
 9 - بردباري‏

 نخستين واكنش يعقوب هنگام غيبت يوسف، در پيش گرفتن صبر نيكو و ياري جستن از پروردگار است.

 جاءوا علي قميصه بدم كذب قال بل سولت لكم انفسكم امراً فصبر جميل واللَّه المستعان علي ما تصفون.(23)

 و هنگامي كه پيراهن او را با خوني دروغين (آغشته ساختند و نزد پدر) آوردند، گفت: هوس‏هاي نفساني شما، اين كار را براي تان آراسته است. من بردباري نيكو (و شكيبايي بدون ناسپاسي) خواهم داشت و در برابر آن چه مي‏گوييد، از خداوند، ياري مي‏جويم.

شيعيان نيز هنگام رو به رو شدن با غيبت يوسف زهراعليه السلام، بايد  در برابر بلاها و آزمايش‏هاي الهي، بردبار باشند.

 امام رضاعليه السلام فرمود:

 واللَّه ما يكون ما تمدّون اليه اعينكم حتي تمحصوا وتميّزوا وحتي لايبقي منكم الا الاندر فالاندر(24)؛

 به خدا سوگند! آن‏چه چشمان‏تان را به سويش مي‏داريد و منتظرش هستيد، رخ نخواهد داد، تا اين‏كه پاك‏سازي و جداسازي شويد و از شما نماند مگر هرچه كم‏تر و كم‏تر.

 هم‏چنين بايد در برابر به درازا كشيدن غيبت، شكيبايي ورزند؛ يعني در ظهور پيش از موعد مقرر آن، شتاب نكنند.

 مهزم مي‏گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم:

 جعلني اللَّه فداك متي هذاالامر؟ فقد طال. فقال: كذب المتمنّون وهلك المستعجلون و نجا المسلّمون و الينا يصيرون.(25)

 فدايت شوم اين امر - قيام قائم آل محمّدصلي الله عليه وآله - چه زماني رخ خواهد داد؟ اين امر به درازا كشيد. حضرت فرمود: آرزومندان خطا كردند، شتاب جويان هلاك شدند و آنان‏كه تسليم‏اند، نجات يافتند و به سوي ما باز خواهند گشت.

 

 

 

 10 - اميد و نا اميدي‏

 چون خورشيد يوسف در پس ابرهاي غيبت فرو رفت، يعقوب هرگز اميد خود را از دست نداد و از رحمت الهي و بازگشت يوسف نااميد نشد. و از خداوند درخواست مي‏كرد كه به زودي يوسف را ببيند.

 عسي اللَّه ان يأتيني بهم جميعاً.(26)

 اميدوارم خداوند، همه‏ي آنان را به من باز گرداند.

 ولي در مقابل، برادران با اين‏كه او را نكشتند و در چاه انداختند به اميد اين‏كه قافله‏اي، او را بيابد و با خود ببرد.

 قال قائل منهم لاتقتلوا يوسف والقوه في غيابت الجب يلتقطه بعض السيارة ان كنتم فاعلين.(27)

 يكي از آنان گفت: يوسف را نكشيد. اگر مي‏خواهيد كاري انجام دهيد، او را در نهان‏گاه چاه بيافكنيد تا قافله‏هايي، او را برگيرند (و با خود به مكان دوري ببرند).

 با اين حال،برادران، يوسف را فراموش كرده بودند. چون يعقوب، از يوسف ياد مي‏كرد، وي را سرزنش مي‏كردند.

 قالوا تاللَّه تفتؤا تذكر يوسف حتي تكون حرضاً او تكون من الهالكين.(28)

 گفتند: به خدا سوگند! تو آن قدر از يوسف ياد مي‏كني كه ممكن است بيمار شوي يا هلاك گردي.

 ولما فصلت العير قال ابوهم اني لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون قالوا تاللَّه انك لفي ضلالك القديم.(29)

 هنگامي كه كاروان (از سرزمين مصر) بيرون آمد، پدرشان (يعقوب) گفت: اگر مرا به ناداني و كم خردي، متهم نكنيد، (بايد بگويم كه) بوي يوسف را احساس مي‏كنم. گفتند: به خدا سوگند! تو در همان گمراهي پيشين‏ات هستي.

 در مسأله‏ي غيبت يوسف زهراعليه السلام نيز برخي كه از هدايت الهي برخوردارند، پيو


:: موضوعات مرتبط: *****مهدویت***** , مقالات , ,
:: برچسب‌ها: مهدویت , انتظار , یوسف زهرا(س) ,

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful Say: He, Allah, is One Allah is He on Whom all depend He begets not, nor is He begotten And none is like Him

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 467
بازدید دیروز : 1240
بازدید هفته : 2011
بازدید ماه : 5830
بازدید کل : 656286
تعداد مطالب : 477
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

:: [<-PostId->] - [<-PostDate->] - <-PostTitle->

------------------------------------------------------ اوقات شرعی -------------------------------------------

------------------------------------ تاریخ روز ------------------------------------------------------ //Ashoora.ir|Hadith Beginsحدیث موضوعی ------------------------------------------------ مهدویت امام زمان (عج) -------------------------------------------------------------- سوره قرآن -------------------------------------- وصیت شهدا ------------------------------------------ آیه قرآن -------------------------------------- ---------------------------------------- پخش زنده حرم ---------------------------------------- جنگ دفاع مقدس ---------------------------------------------- ذکر روزهای هفته -------------------------------------
Up Page
”YSTC.ir” ------------------------------- ========================

RSS

Powered By
loxblog.Com