نوشتهي حاضر تقرير سلسلهي درسهاي ((حديثشناسي مهدويت)) از استاد شيخ نجم الدين طبسي است كه در ((مركز تخصّصي مهدويّت)) در قم براي جمعي از طلاّب و دانش پژوهان ارائه شده است. از تلاش برادر حجةالاسلام سيد حسن واعظي از دانش پژوهان كوشاي اين مركز در تدوين اين درسها سپاسگذاري ميشود.
مقدّمه
روايات زيادي دربارهي غيبت امام زمان(عج) از وجود مبارك پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله و ائمهي اطهارعليهم السلام وارد شده است.
برخي از آنها، دربارهي وقوع غيبت است، چنانكه فرمودهاند: ((قائم ما را غيبتي است بس طولاني))(1) و گروهي از آنها، طولاني بودن مدّت آن را مطرح كردهاند.(2) نيز در بعضي از آنها، براي غيبت، حكمتها و فوائدي مطرح شده است، هر چند فلسفهي اصلي آن، ظاهراً، بيان نگرديده است، بطوريكه فرمودهاند: ((ما، مأذون نيستيم علّت آن را بيان نماييم)).(3) پس معلوم ميشود علّت حكيمانهاي براي غيبت وجود دارد، چرا كه خداوند حكيم، كار عبث و بيهوده انجام نميدهد، هر چند در روايات به آن تصريح نشده است. و دستهاي نيز شرايط و اوضاع پيش از ظهور را مطرح كردهاند و...
يكي از بحثهاي مهم در موضوع مهدويّت، بحث غيبت است.
عالمان و فقيهاني مانند ثقةالاسلام كليني، شيخ صدوق، شيخ طبرسي، مرحوم نيلي، علامه مجلسي،... تعليلهايي آوردهاند كه بعضي از آنها، در خود روايات هست و بعضي از استظهارات خودشان است.كه در لابهلاي اين روايت، به نكاتي مانند كيفيت انتفاع و استفادهي مردم از آن حضرت در دوران غيبت، اشاره ميكنند وجوهي را در مورد تشبيه غيبت حضرت به خورشيد پس ابر دارند كه ما اين بحث را بعد از بررسي علل غيبت، ذكر خواهيم كرد.
ما، در اين نوشتار، سعي داريم كه ابتدا، رواياتي كه در ارتباط با سبب غيبت است، بيان كنيم، سپس آنها را از نظر سندي و دلالي بررسي كرده و در پايان نتيجه بگيريم. بنابراين، بحث را در سه مرحله پي ميگيريم.
پيش در آمد
نويسنده، در هنگام نوشتن مقالهي نعماني و كتاب غيبت، به بحث مشايخ نعماني كه رسيد، با نام ((علي بن حسين مسعودي)) برخورد كرد. شناخت دقيق وي، نيازمند بررسي اتّحاد وي با صاحب مروج الذهب بود، لذا ضميمهاي براي بحث در اين موضوع در نظر گرفت، ولي گستردگي بحث، طرح كردن مستقل آن را ضروري ساخت، بدين سان، مقالهي حاضر شكل گرفت.
گفتني است كه اين مقاله، علاوه برارتباطي كه با نعماني صاحب كتاب غيبت دارد، به بحث از مؤلِّف اثبات الوصيّة - كه يكي از كهنترين منابع مبحث امامت است و فصل پاياني آن به حيات امام عصرعليه السلام اختصاص دارد - نيز ميپردازد، لذا از دو زاويه، ميتوان آن را در شمار مباحث منبعشناسي مهدويّت جاي داد.
آغاز سخن
علي بن حسين مسعودي، مورّخ نامداري است كه كمتر پژوهندهاي را در حوزه تحقيقات اسلامي ميتوان يافت كه نام وي و دو كتاب ارجمند مروج الذهب و التنبيه والاشراف را نشنيده باشد. فهرست آثار وي در رشتههاي گوناگون تاريخ، كلام، فرقهشناسي، اصول فقه، نشان از گستره آگاهيهاي وي ميدهد. با اين وجود، او، در عصر خود و مدّتها پس از آن، چندان شناخته شده نبود. لذا ترجمهي احوال شايستهاي از وي در آثار مورّخان و تراجم نگاران نيافتيم. نخستين بار، نام مسعودي، در فهرست ابن نديم آمده، در اين كتاب، به جز ويژگيهاي فردي وي، تنها دو جمله ذكر شده است: ((هذا الرجل من أهل المغرب... مصنّف لكتب التواريخ و أخبار الملوك.))(1). سپس نام چند كتاب وي - كه احياناً با تحريف هم همراه است - ديده ميشود. ابن نديم، هيچ سخني دربارهي گرايش مذهبي مسعودي ذكر نكرده است.
در شمارههاي گذشته، پس از تبيين قلمروهاي بحثهاي تاريخي عصر غيبت كبرا، در نخستين قلمرو، به تاريخ زندگاني امام مهديعليه السلام پرداختيم و آغازين بحث را به تمهيدات و زمينه سازيهاي فرهنگي و تربيّتي قرآن و پيامبر اسلام و اهل بيت عصمتعليهم السلام براي غيبت طولاني امام مهديعليه السلام اختصاص داديم.
در اين مقاله، به دو سؤال دربارهي غيبت كبرا پاسخ ميدهيم.
سؤال يكم - چرا امام مهديعليه السلام در محيطي كاملاً مخفيانه، زندگي خود را شروع كرد تا به تعليل و تحليل و استدلال بر غيبت او بپردازيم؟ آيا واقعاً اصل غيبت براي امام مهديعليه السلام امري اجتنابناپذير بوده است؟ آيا راههاي ديگري براي رفع مشكل وجود نداشته است؟
سؤال دوم - چرا امام مهديعليه السلام بايد غيبتي طولاني داشته باشد؟
پرسش يكم - آيا غيبت براي امام مهديعليه السلام امري اجتنابناپذير بوده است؟
انحرافِ مسيرِ خلافت - پس از پيامبر خاتمصلي الله عليه وآله وسلم - جامعهي اسلامي و جهان اسلام را به حكومت حاكماني خودكامه و مستبد و حريص بر مُلك و زراندوز و شهوتران گرفتار كرد.
روايات پيامبر خاتمصلي الله عليه وآله وسلم مبني بر ضرورت براندازي قدرت حاكمانِ ستمگر و منحرف از صراطِ مستقيمِ و انسانيّت، به دست فرزندش مهدي موعود - كه از نسل حسين بن علي است - به گونهاي بود كه ستمگران را نسبت به تولّد و حضور مهدي آل محمدعليهم السلام حسّاس كرده بود.
دوستان و يارانِ اهل بيتعليهم السلام - كه از ستمگري حاكمان مستبد، به ستوه آمده بودند و انتظار قيام قائم آل محمدعليه السلام را در برابر ستمگريهاي خانهمان سوز ميكشيدند - همواره، از قائم آل محمد سؤال ميكردند و امامانِ معصوم نيز ضمنِ تبيينِ شرايط لازم براي يك قيام جهاني و گسترده، نويد تولّد و ظهور آن قائم آل محمدعليهم السلام را به شيعيان خود ميدادند و آنان را به انتظاري سازنده دعوت ميكردند.
در چند مقالهي پيشين دربارهي ((جزيرهي خضراء)) و تطبيق نارواي آن با ((مثلث برمودا))، مباحثي مطرح شد.
قسمتي از آن مقالهها، اشكالات سندي و متني داستان و بخشي از آنها، بيان ويژگيهاي تاريخي، جغرافيايي، سياسي منطقهي موسوم به ((مثلث برمودا)) بود.
وجود دهها شهر و بندر و تردد هزاران كشتي و قايق و هواپيما به آن منطقه و برگزاري بزرگترين مسابقات قايقراني از سواحل آمريكا تا جزيرهي برمودا، گواه كاملي است بر اين كه آن چه در دهههاي پنجاه و شصت ميلادي در برخي مطبوعات و رسانههاي معتبر! انتشار يافته، فضا سازي امريكاييها براي ايجاد تشنّج در منطقه و نا امن نشان دادن آن بوده است تا از يك سو با عمليّات مرموزانه، با انقلاب كوبا مقابله كنند و از سويي ديگر، با القاي فضاي ناامن، زمينهي حضور بيشتر خود را در منطقه فراهم سازند.
شبيه اين موضوع را در زمان جنگ تحميلي عراق عليه ايران و پس از آن در منطقهي خليج فارس، مشاهده ميكنيم. با تلقين ناامني، ناوهاي آمريكايي و متّحداناش، روانه منطقه شدند و اهداف خود را دنبال كردند.
خوانندگان و كساني كه مايل به پژوهش در اين زمينه هستند، ميتوانند با استفاده از شبكهي جهاني اينترنت و جست و جوي كلمهي ((BERMODA)) اطّلاعات كاملي از وضعيّت كنوني منطقه برمودا و جزاير مختلف آن به دست آورند و حتّي بليط هواپيما و كشتي و هتل را در آن منطقه رزرو كنند.
وضعيّت كنوني جزاير برمودا
برمودا، يك مستعمرهي خودگردان بريتانيايي در اقيانوس اطلس شمالي است. اين منطقه، مجمع الجزايري متشكّل از هفت جزيرهي اصلي و صد و هفتاد جزيرهي كوچك و صخرهاي است. اين مجموعه، در هزار و پنجاه كيلومتري كيپهاترآس (كاروليناي شمالي در ايالات متّحده) واقع شده است.
اين مجمع الجزاير، چهل كيلومتر طول و كمتر از هزار و ششصد متر، پهنا دارد. هميلتون، مركز اين مجمع الجزاير است.(1)
يكي از سؤالهايي كه ممكن است در بارهي مهدويّت در ذهنها پديد آيد، اين است كه ((فلسفهي حكومت عدل جهاني چيست؟ چرا بايد در آخر الزمان، حكومتي توحيدي و عالمي بر پا شود؟ آيا صرفاً جنبهي تعبّدي دارد و از جمله اموري است كه قرآن و سنّت به آن خبر داده و تعبّداً بايد به آن اعتقاد پيدا كرد - و لذا در بعضي از كتب، اين قيام جهاني، از علائم قيامت شمرده شده است - و يا اين كه از غير راه تعبّد نيز ميتوان آن را اثبات كرد و به آن ايمان آورد؟)).
به نظر ميآيد كه از غير راه تعبّد نيز ميتوان ضرورت تحقّق اين حكومت و قيام را در آخر الزمان، به اثبات رساند و براي آن، زير بناي عقلي يا عقلايي فرض كرد.
ما، در اين مقاله، اين موضوع را از دو منظر، بررسي خواهيم كرد:
1- ضرورت حكومت عدل جهاني از ديد انديشه و خرد.
2- لزوم حكومتي عادل در آخر الزمان.
يكم - ضرورت حكومت عدل جهاني
ضرورت حكومت عدل جهاني را از چند راه ميتوان اثبات كرد:
الف) راه فطري؛
ب) راه عقلي؛
ج) راه تاريخي.
الف) راه فطري
ايمان به حتميّت ظهور منجي عالم در فكر عموم انسانها وجود دارد. منشأ اين فكر، يك رشته اصول قويّ و متين است كه از سرشت و فطرت اصيل انساني سرچشمه گرفته است؛ زيرا، بشر، فطرتاً، طالب رسيدن به كمال در تمام مجالات مربوط به خود است و او ميداند كه اين كمال، تنها، در سايهي حكومت عدل توحيدي الهي تحقّق مييابد.
In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful
Say: He, Allah, is One
Allah is He on Whom all depend
He begets not, nor is He begotten
And none is like Him