همان گونه كه ميدانيم، پس از درگذشت رسول خداصلي الله عليه وآله نزديك به دو قرن، از كتابت و تدوين احاديث رسول خداصلي الله عليه وآله به شدّت منع شد.
بدون شك، اساسيترين هدف اين سياست - كه رگههاي خفيف آن از عصر رسول خداصلي الله عليه وآله آغاز و در زمان خلافت ابوبكر تقويت شد و سرانجام در زمان خلافت عمر، به صورت قانون لازم الإجراء و فراگير در آمد و تا پايان دوران حاكميّت اُمويان ادامه يافت - اين بود كه مخالفان اهل بيت، بتوانند با اجراي اين سياست، آثار حقّانيّت اهل بيت رسول خداعليهم السلام و امامان دوازده گانه را كه در تعداد بيشماري از احاديث رسول خداصلي الله عليه وآله آمده بود، نابود سازند. آنان گمان ميكردند كه با تداوم اين سياست، صحابه - كه حاملان احاديث رسول خداصلي الله عليه وآله بودهاند - خواهند مرد و احاديث پيامبر نيز با آنان در ميان خاكها مدفون خواهد شد، امّا غافل از اين كه دين حق، صاحبي دارد و خداوند، اجازه نخواهد داد كه كساني بتوانند دين او و آثار حقّانيّت اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله را نابود سازند. از اين رو، با وجود تلاش همه جانبه و كمنظير براي محو آثار حقّانيّت و فضايل اهل بيت، به خصوص فضايل و آثار حقّانيّت اميرالمؤمنينعليه السلام باز انبوهي از اين آثار، دور از چشم عوامل حكومت وقت، از زبان صحابه و اهل بيت رسول خداعليهم السلام به نسلهاي بعد انتقال يافت و سرانجام، در عصر تدوين حديث، تدوين شد و در آثار اوليّهي امّت اسلامي، ثبت و ضبط گرديد.
مخالفان اهل بيت عليهم السلام آن گاه كه فهميدند سياست منع تدوين حديث، آنان را به اهداف و خواستههايشان نرسانْد، سياست جعل و تحريف را در پيش گرفتند
انتظار، سهم چشماني است كه رو به آفتاب زيستهاند؛ سهم دستاني است كه شبگاهان، در وسعت نيايش، به جانب آسمان ريشه دوانيدهاند، سهم دل هايي كه چون كبوتران خونين بال، در بي نهايتيِ سرخ جاودانه تپيدهاند؛ گامهايي كه چون جنون گردباد، واژگون رقصيدهاند تا تنهايي خاك را با آسمان در ميان نهاده باشند.
منتظران، مجنون زادگان ليلاي وجودند؛ عاشقاني دل سوخته كه لب به زمزمهتر كردهاند و در دل، شور و شوق و اميد پروراندهاند و پاي افزاري از صبر و شكيب ستاندهاند تا خستگي راه، مجالشان ندهد كه به ((ماندن)) بينديشند كه بايد ((رفت)) تا به ((راه)) پيوست؛ چرا كه ((رفتن))، به راه ميپيوندد و ((ماندن))، به ركود.(1)
آري، حركت، رهاورد طبيعي انتظار است. آنان كه عظمت دروني خويش را يافتهاند، آنان كه ابراهيم گونه سرود (( إنّي ذاهب إلي ربّي سيهدين ))(2) را سر ميدهند، آنان كه يافتهاند حركت و تلاش به هدايت ميانجامد، و چه شيرين، جرعه جرعه از هدايتهاي مستمر حق بهرهمند ميشوند.
آنان، با تمام وجود، روي خود را به آسمان دوخته، نداي (( إنّي وجّهت وجهي للّذي فطر السماوات والأرض ))(3) را زمزمه ميكنند و اين گونه ظهور هاديِ امّت را به انتظار مينشينند.
اشاره: در نوشتار پيشين، چهار مورد از محورهاي مبحث انتظار (حقيقت، ضرورت، ابعاد، مباني انتظار) مورد باز كاوي قرار گرفت. در اين نوشتار، از زواياي ديگر، بايستهها و رهاورد و پايان انتظار را مورد بررسي قرار ميدهيم.
انسان، در هميشهي زمان و همهي جاي زمين، با دل خستگي و دل بستگي روبهرو بوده، خسته از ديروز و امروز و دل بسته به فردا و در انتظار منجي!
((نجات)) از مفاهيم زيبايي است كه ريشهاي عميق در تاريخي كهن دارد و انسانها، همواره، به اميد نجات و رهايي، در انتظار منجي بودهاند و آرزوي رؤيت طلوع خورشيد را داشتهاند. و در پرتو اين اميد، هميشه تيرگي ظلم و ستم تيره صفتان را به سخره گرفتهاند.
اين قلم بر آن است كه ((نجات)) را در بستر تفكّر اسلامي و مسيحي، به صورت تطبيقي مورد كاوش قرار دهد.
يكم - ضرورت مطالعات تطبيقي
مطالعات تطبيقي، ضرورت زندگي عصر ما است كه از تحوّل شگرف ارتباطات ناشي ميشود. در گذشته، با عدم توفيق انسان در عرصهي ارتباطات، اين مهم، چندان ضرورتي نداشت، امّا در عصر ارتباطات، هر فكر و اطّلاعي كه در گوشهاي از دهكدهي بزرگ جهاني طرح شود، لحظاتي بعد، تمام مردم جهان، امكان دستيابي به آن را دارند.
در آستانهي جهاني شدن، مطالعات تطبيقي در همهي زمينهها - بويژه در عرصهي دين و حوزهي عقايد - بسيار لازم است؛ چرا كه مقولهي فرهنگ و دين، نقش ممتازي را در روند جهاني شدن ايفا ميكند و در اين زمينه هم چون ساير زمينههاي ديگر، برگ برنده در دست كسي است كه بهترين و عقلانيترين سخن را عرضه كند؛ زيرا، انسان، به مقتضاي فطرت خود، از بهترين گفتارها استقبال ميكند.(1) اين نگاه تطبيقي هم ميتواند در حوزهي اصول اديان و هم در حوزهي آموزههاي آن صورت پذيرد.
يكي از آموزههاي مهم، حياتي و نقطهي مشترك همهي اديان كه از رهاورد تطبيق آن، دستاوردهاي عظيم فكري و كاربردي نصيب جوامع بشري خواهد شد، مسئلهي ((نجات و انتظار منجي)) و چگونگي نگرش به فرجام جهان و تاريخ است.
1- امامت، مهمترين جايگاه بحثهاي كلامي
بحث و گفت و گو دربارهي خلافت و امامت، يكي از مهمترين و ديرينترين بحثها و گفت و گوهايي است كه در جهان اسلام، پس از رحلت پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله ميان مسلمانان مطرح شده است. اگرچه پيش از اين مسئله، دربارهي مسائل ديگري اختلاف نظر پيدا شد، امّا اختلاف در فلسفهي امامت و خلافت، داراي ويژگيهاي بي مانندي بود. عبدالكريم شهرستاني، پس از اشاره به پارهاي از اختلافات و مباحثههايي كه به هنگام رحلت
پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله و پس از آن، ميان مسلمانان رخ داد، ميگويد:
پنجمين اختلاف آنان - كه بزرگترين اختلاف ميان امّت اسلامي به شمار ميرود - اختلافشان دربارهي امامت بود؛ زيرا، دربارهي هيچ يك از قواعد ديني، در هيچ زماني، چنان نزاع و ستيزي كه دربارهي امامت در گرفته است، رخ نداده است.
وي، آن گاه به ماجرايي كه در سقيفهي بني ساعده اتّفاق افتاد، اشاره كرده، گفته است:
مهاجران و انصار، دربارهي امامت، اختلاف كردند. انصار گفتند: ((اميري از ما و اميري از شما، عهده دار امر خلافت و امامت گردد.)) و سعد بن عباده را - كه بزرگ و رهبر آنان بود - از طرف خود پيشنهاد كردند. در اين هنگام، ابوبكر و عمر، وارد سقيفه شدند. عمر كه از پيش، مطالبي را در نظر گرفته بود تا در آن جمع و دربارهي امامت ايراد كند، ميخواست سخن بگويد، ولي ابوبكر مانع شد و خود به سخنراني پرداخت و پس از حمد و ثناي خداوند، مطالبي را ايراد كرد.
عمر ميگويد: ((او، همان چيزهايي را گفت كه من در نظر داشتم بگويم. گويا، او، از غيب آگاه بود. پس از پايان يافتن سخنان ابوبكر و قبل از آن كه انصار مطلبي بگويند، من با ابوبكر بيعت كردم، و مردم نيز با او بيعت كردند و در نتيجه، آتش فتنه خاموش شد. جز اين كه بيعت با ابوبكر، كاري شتاب زده و دور از تدبير بود كه خداوند، مسلمانان را از شرّ آن حفظ كرد. پس اگر فردي ديگر، آن را تكرار كند، وي را بكشيد. پس، هرگاه فردي بدون مشورت با مسلمانان با فرد ديگري بيعت كند، آن دو، خود را به هلاكت افكندهاند، و قتلشان واجب است.)).
در شمارهي پيشين، قسمت نخست مصاحبه با استاد، فراروي خوانندگان محترم قرار گرفت. ايشان، ضمن قبول اصل ملاقات با حضرت ولي عصر(ع) مراد از تكذيب مدّعيان مشاهده را در توقيع شريف حضرت حجّت به نايب چهارم، تكذيب مدّعيان نيابت و ارتباط برشمردند.
در ادامهي گفتوگو، استاد، در پاسخ به سؤالي در بارهي معيار صدق و كذب مدّعيان ملاقات (و نه نيابت) بحث اصلي در اين باب را حجيّت و عدم حجّيت ملاقاتهاي صادقانه برشمرده، ضمن ردّ حجّيت خواب و امثال آن، برگشت كلام را به حجّيت كتاب و سنّت دانسته و فرمودند، در روايات مستفيض كه از خود حضرت در دوران غيبت صغرا رسيده، فقط، قرآن و روايات پدران گرامياش حجّتاند و توصيههايي كه در تشرّفهاي صحيح ديده ميشود، فقط، براي ملاقات كننده حجّيت دارد.
در نهايت با مطلوب شمردن تمنّاي ديدار حضرت مهدي(ع) با توجّه به ادعيّه و روايات، ارتباط قلبي را مهمتر بيان كردند.
و اينك ادامه گفتگو را پي ميگيريم:
لطفاً بفرماييد چه نيازي وجود دارد كه امامي معصوم، ساليان طولاني، در غيبت باشد تا زمينهي ظهور مساعد گردد؟ چه اشكالي دارد اگر بگوييم امام زمان(ع) در آينده متولّد ميشوند؟
پرسش شما را به سه صورت ديگر هم ميتوان مطرح كرد كه ظاهراً با صورت مذكور، متفاوت هست، امّا در مفهوم، يكسان اند.
صورت يكم - اصلاً، امامي كه پشت پردهي غيبت باشد، چه امامت فعليّهاي دارد؟
صورت دوم - ضرورتي كه شيعه براي امامت معصوم معتقد است، چگونه با غيبت و پنهان بودن امام، تأمين ميشود؟
صورت سوم - ما، با يك برهان عملي و تطبيقي و تجربي به اين نتيجه ميرسيم كه بشريّت، بدون راهنمايي وهدايت
امام، نظم جامعهي خودش را تأمين كرده است - اگر چه در راه خود، به قلّهي مدينهي فاضله نرسيده است - پس چه نيازي به امام معصوم دارد؟
پاسخ اين پرسشها، در فصل سوم كتاب الإمامة الإلهيّة آمده. همهي، اين اشكالها، از تعاريف ناقصي كه در مورد امامت ارائه گشته، ناشي شده است.
متأسّفانه، از قديم الايّام، متكلّمان شيعه - با وجود زحماتي كه متحمِّل شدهاند - در نوشتههاي خودشان، تعريفي را از امامت ارائه كردهاند، كه با ماهيّت امامت، طبق عقل و نقل قطعي، همخواني ندارد و ماهيّت امامت، خيلي فراتر از آن تعريفها است.
اگر ما با برداشت از دلايل قطعي كتاب و سنّت يا با براهين عقلي و عرفاني، بتوانيم تعريف امامت را به ماهيّت حقيقي خودش نزديك كنيم، همهي اين اشكالها، پاسخ داده ميشود.
در اواخر سال 1379 برخي از مراكز و مؤسّسات فعّال پژوهشي و فرهنگي كشور، به هم پيوستند و ((ستاد احياء و گسترش فرهنگ مهدويّت)) را تشكيل دادند. نام مراكز و مؤسّسهها به شرح زير است:
1- امور فرهنگي مسجد مقدس جمكران؛
2- بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود؛
3- مؤسّسهي فرهنگي موعود؛
4- مؤسّسهي فرهنگي انتظار نور؛
5- مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما.
يكي از كارهاي اين ستاد، ((جشنوارهي برترينهاي فرهنگ مهدويّت)) در سالروز آغاز امامت امام عصر عليه السلام است و در نهم ربيع الاول هر سال برگزار ميشود. نخستين جشنواره، نهم ربيعالاوّل 1422 ه-. ق (12 خرداد 1380) برگزار شد.
دومين جشنواره، با موضوع ((مهدويّت در مطبوعات (بررسي موضوع مهدويّت از 22 بهمن 1357 تا 22 بهمن 1380 در مطبوعات) نهم ربيع الاول 1423 ه-. ق برابر با يكم خرداد 1381 در سالن اجتماعات دارالشفاء قم برگزار شد.
مجموعهي حاضر، سخنان آية الله هاشمي رفسنجاني، دامت بركاته، در جشنوارهي برترينهاي فرهنگ مهدويّت در مطبوعات ميباشد.
تقدير از برگزاري همايش مهدويّت
بسم الله الرحمن الرحيم. ابتدا، از اين كه اين برنامهي مناسب را براي احياي حقايقي كه خيليها تلاش ميكنند تا آنها را در تاريخ مدفون كنند، برگزار كرديد، تشكّر ميكنم و به كساني كه توفيق پيدا كردند و امتياز گرفتند و توانستند جايزههاي اين همايش را به دست آورند، تبريك ميگويم. آناني هم كه جايزهاي دريافت نكردهاند، بدانند زحمت خود را كشيدهاند و إن شاء الله، توفيقات شان بيشتر خواهد شد.
به هر حال، براي مسابقه در كار خيري به نام اطّلاع رساني صحيح و مبارزه با بوقهاي تبليغاتي ضد ديني و ضد انقلابي، راهي باز شده است و إن شاء الله، اين تلاش، بيشتر خواهد شد.
الحمدللّه ربّ العالمين، والصلاة والسلام علي خيرِ خَلقِه محمّد و آله الطيبين الطاهرين الهداة المهديين.
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم. ((وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِالذِّكْرِ أَنَّ الأرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ))(1)
براي من، مايهي افتخار و سرور است كه در اين مكتب و آموزشگاه، كه به صورت يك مركز تخصّصي و متعلّق به وليّ زمان، حجّت بن الحسن العسكري، عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف، است، دقايقي، مزاحمت و عرايضي را تقديم كنم.
از آن جا كه جلسهي امشب، جلسهي پاياني اين برنامه است، اين جانب، عرايضي را دربارهي حكومت صالحان در روي زمين كه به دستِ آن حضرت، صورت خواهد پذيرفت، تقديم ميكنم.
حتمي بودن حاكميّت صالحان
قرآن مجيد در سورهي انبيا، آيهي صد و پنج، چنين ميفرمايد:
((وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُور مِنْ بَعْدِالذِّكْر أنّ الأرْض يَرثُها عِبادي الصّالِحُون))؛ ما، در زبور، پس از تورات، نوشتيم كه صالحان، وارثان زمين خواهند بود [ و اين زمين پهناور كه قرنها، جولان گاه ستمگران و خونريزان بوده است، به دست مردان صالح و پاك دامن اداره خواهد شد. ].
قرآن، در اين مورد، از واژهي ((كتبنا)) بهره گرفته است و اين، بدين سبب است كه ((كتابت))، مايهي ثبات و استواري مكتوب است، و طبعاً، در آيه، كنايه از اين خواهد بود كه ارادهي قطعي خدا، بر وراثت صالحان تعلّق گرفته است، ارادهاي كه در آن، بداء، رخ نخواهد داد.
خوش بختانه، مضمون آيه، در زبور كنوني نيز موجود است و دست تحريف كنندگان، نتوانسته است اين حقيقت الهي را دگرگون سازد.
در اين جا، پرسشي مطرح است و آن، اين است كه ((آيا حكومت صالحان كه وحي الهي از آن گزارش ميدهد، يك خبر غيبي و تعبّدي است كه ما بايد به آن ايمان بياوريم يا اين كه علاوه بر اين، با محاسبات اجتماعي نيز همراه است؟)).
عن مولانا المهدي عليه السلام: ((في ابنة رسول اللَّه لي أُسوة حسنة.)).(1) فاطمهعليها السلام الگوي مهديعليه السلام و همهي مهدي زيستان است. پيامبرصلي الله عليه وآله نيز از پيشتر فرموده بود: ((فاقتدوا (فاهتدوا) بالزهرة.)).(2)
چشم به راه مهديعليه السلام بايد الگوي مولا و مقتداي خود را نيك بشناسد تا در فراز و فرود ايام، توانايي موضعگيري مناسب را داشته باشد. ضروري است در ايام سوگ مهديعليه السلام - فاطميّه - به بازشناسي دوبارهي اسوهاش زهراعليها السلام بپردازيم.
بازشناسي
زهرا عليها السلام كوثر خدا است. ليلة القدر خدا است. جلوهي جمال خدا است و تفسير جلال خدا.
زهرا عليها السلام ادامهي رسولصلي الله عليه وآله است و همتاي عليعليه السلام و مادر مهدي(عليه السلام).(3)
زهرا عليها السلام، حِصْنِ حَصينِ ولايت است و آموزگارِ متينِ شهادت.
زهرا عليها السلام تلاوت بيداري است؛ سايبان شوق است؛ تولّد بالغ تاريخ است و بهار سرشار دلهاي آشنا.
زهرا عليها السلام معرّف نهايت كمال زن است و اوج عروج يك انسان.
چشمهي غدير درباغ دستان پرتوان او، به بلوغي رسيد، و غديريان از دامان عصمت او، به رويشي رسيدند.
ما، دربارهي زهراعليها السلام بيشتر به توصيف پرداختهايم و نه تبيين، و آن چه نياز نسل معاصر ماست، تبيين است، و نه توصيف، تطبيق است و نه توجيه.
پيچيدگي برخورد و عمق نگاه زهراعليها السلام همچون دشت نيست كه نشسته تا آخرش را ببيني و كرانههايش را در آغوش نگاهت بنشاني، دريايي است بيكرانه، كوهي است به بلنداي تاريخ. همين است كه هرچه به قلّهاش نزديكتر شوي، چشمانداز بيشتري ميبيني، در حالي كه بيش از يك سويش را نديدهاي.
پيچش گامهاي زهراعليها السلام چنان منشوري است كه اَبعادش به عدد زاويهي ديدها و حوادث روزهاست.
من ميخواهم از اين بيكرانِ بلندِ بينهايت، سطري بنويسم. آيا تواني هست؟
مطالعه و نقد و بررسي كتابهايي كه در مقوله مهدويت به رشته نگارش درآمده، از جمله مواد درسي ((مركز تخصصي مهدويت)) است. همايش برترينهاي ((مهدويت)) در دهه هفتاد، فرصتي بود كه كتابهاي اين مقوله، در گروههاي مختلف مورد بررسي و ارزيابي قرار گيرد. كتاب ((عصر زندگي)) به دليل كسب رتبه چهارم كتابهاي برگزيده اين دهه، در رشته پژوهشي - تحليلي در ميان 117 عنوان، انگيزهاي ايجاد كرد كه آن را به طور جدي مورد مطالعه و بررسي قرار دهيم.
آنچه در ذيل ميآيد، معرفي و نقد و بررسي اين كتاب و بيان شايستگيها و كاستيهاي آن است. اميد است اين كار، گامي هر چند كوچك، در مسير بالندگي كتابهاي مهدويت و آگاهي افزونتر رهروان اين راه باشد.
در يك نگاه كلي و جامع ((زيارت)) از سه ديدگاه قابل مطالعه و بررسي است :
1. سلام،
2. شهادت،
3. توسل.
هر يك از اين محورها، مضامين بلندي دارد در ((معنا و محتوا))؛
((سلام))، معرفت، محبت و اطاعت پاكان را صلا ميزند و تولاّي آنان را بازخواني ميكند. انسان با بيان سلامهاي خود مانند (السلام عليك يا سبيل الله الذي من سلك غيره هلك)، مهر و عشق خود را به ((تنها راه)) اظهار ميكند و به راه ميافتد.
((شهادت))، حضور يافتن در ساحت ((معرفت))، ((محبت)) و ((اطاعت)) و بار يافتن در ساحل ((تولاّيِ پاكان و پاكيها)) است.
اين حضور و گواهي، در گلزار سخن و كلام و دامنه سرسبز بيان، جلوه ميكند و زيباييها را در ((اشهد ان بولايتك تقبل الاعمال و...))، اين گونه به تماشا ميگذارد.
با ((توسل)) به قامت بلند ((تنها راه))، روح خود را به سوي دشت و دمن ((پاكان)) روانه ميسازد و زمينههاي درخواست و اجابت آن را از معبود خود فراهم ميكند و اين سان ناله و نجوا سر ميدهد: ((و اتوسل بك و... واسئله... أن تجعل لي كثرةً في ظهورك و رجعةً في ايّامك لا بلغ من طاعتك ومرادي)) و ((اللهم انصره نصراً عزيزاً و افتح له فتحاً يسيراً)) و ظهور، نصرت، فتح و... را براي ((تنها راه)) از خدا، دعا و طلب ميكند.
ياد آوري
در بخش فرقهشناسي اين فصلنامه با موضوع ((مهدويت و فرقههاي انحرافي)) دو مقاله در شمارههاي 1 و 2 آمده است. هر دو مقاله، با نگاهي خاص به بررسي فرقه ((شيخيه)) پرداختهاند و در باب پيدايش اين فرقه، رهبر و ويژگيهاي وي، موضعگيري عالمان نسبت به آنان و در نهايت بررسي و نقد عقايد پايهگذار ((شيخيه)) مطالبي آورده شد.
اينك سلسله مقالاتي كه با اين قلم (به توفيق الهي) منتشر خواهد شد، در خصوص فرقه منحرف و ضالّه ((بهائيت)) است؛ و ليكن پيش از پرداختن به آن، لازم است ريشههاي فكرياي كه به ((بابيت)) و ((بهائيت)) ختم شد، نقد و بررسي گردد تا خوانندگان با بصيرت بيشتر، در صدد كشف چگونگي راهيابي انحراف در ميان افراد و گروهها برآيند. از اين رو، اينك با بسط بيشتري از ((شيخيه)) و ((افكار و اعتقادات آنان)) سخن خواهيم گفت تا جريان شكلگيري فرقه ضالّه ((بابيت)) و ((بهائيت))، به درستي ترسيم كرده، به نقد و بررسي عقايد آنان بپردازيم.
نوشته حاضر تقرير سلسله درسهاي ((حديثشناسي مهدويت)) از استاد شيخ نجمالدين طبسي است كه در ((مركز تخصّصي مهدويت)) در قم براي جمعي از طلاّب و دانشپژوهان ارائه شده است. از تلاش برادر حجتالاسلام سيدحسن واعظي از دانشپژوهان كوشاي اين مركز در تدوين اين درسها سپاسگزاري ميشود.
مقدمه:
مسأله ((تسميه))، در بعضي از ابواب كتابهاي حديثي و قواعد فقهي مطرح شده است. در اين نوشتار، نخست اين مسأله را از منظر ((حديثشناسي)) مورد پژوهش قرار داده، سپس حكم آن را استخراج و استنباط خواهيم كرد.
در مورد ((حكم تسميه)) و نام بردن به اسم شريف حضرت ((بقية الله (ع))) با نام مخصوص آن حضرت (م. ح. م. د) - نه اسمها و القاب ديگر ايشان - بيش از صد روايت ذكر شده است كه ميتوان آنها را به چهار دسته تقسيم كرد.
يكم. رواياتي به طور مطلق و بدون هيچ قيد و شرطي، از تسميه به اسم حضرت نهي ميكنند؛ نه با قيد خوف و تقيه و... .
امام هادي (ع) ميفرمايد: ((لايحلّ لكم ذكره باسمه؛(1) براي شما حلال نيست كه او را به اسم ياد كنيد)). در اين حديث هيچ قيدي وجود ندارد و بطور مطلق نهي شده است.
امام صادق (ع) هم فرمود: ((لايسمّيه باسمه الاّ كافر؛(2) به جز كافر هيچ كس نام آن حضرت را نبَرد)). در اين حديث نيز هيچ گونه قيدي ذكر نشده است.(3)
دوم. رواياتي از ذكر نام شريف آن حضرت، تا زمان ظهور نهي كرده است. حضرت عبدالعظيم حسني از امام هادي (ع) نقل ميكند: ((... لايحلّ ذكره باسمه حتي يخرج فيملأ الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً...؛(4) به اسم ياد كردن آن حضرت (نام شريف را گفتن)، حلال نيست تا زماني كه ظهور كند و زمين را از قسط و داد آكنده سازد؛ پس از آن كه پر از ستم و بيداد شده باشد)).
اساتيد نعماني
پيش از آغاز سخن، اشاره به اين نكته مفيد است كه مراد از اساتيد (يا مشايخ)، در اين بحث (و يا ديگر بحثهاي حديثي - رجالي)، معنايي گسترده است كه كساني را هم كه نعماني از آنان، تنها يك روايت داشته، دربرميگيرد. همچنين اساتيد يا مشايخ يك راوي، كساني را كه آن راوي، از يكي از راههاي معتبر، روايت دريافت داشته، شامل ميشود؛ هر چند آنان را ملاقات نكرده و تنها با اجازه از آنها، روايت كند.
براي مشايخ نعماني، دو فهرست ارائه شده است: فهرست نخست در خاتمه مستدرك الوسائل(2) از سوي مرحوم محدّث نوري و فهرست ديگري در مقدمه چاپ كتاب غيبت به دست مصحح سختكوش و خدمتگزار اهل بيت(ع)، استاد غفاري.(3)
در فهرست دوم، نام محمد بن عثمان بن علاّن الدهني البغدادي، افزوده شده(4)، افزودن اين نام ضروري است، ولي پيشتر گفتيم كه در اين نام، دو تحريف (يكي از قسم قلب و ديگري از قسم تصحيف) رخ داده است. نام صحيح وي، عثمان بن محمد بن علاّن الذهبي (با ذال و باء) البغدادي است.(5)
در خاتمه مستدرك، چند نام جديد در فهرست اساتيد نعماني ديده ميشود كه با عنايت به اين كه روايت نعماني از آنها را در جايي نيافتيم، ظاهراً از اشتباه نسخه نشأت گرفته است.
در شماره پيش، جايگاه ((غيبت كبري))، در ميان مجموعه سنتهاي حاكم بر جوامع بشري تبيين گرديد، و زمينه سازيهاي قرآن كريم، و حركت روشنگرانه پيامبر(ص) و اهل بيت آن حضرت، براي تبيين غيبت طولاني آخرين امام معصوم، مطرح شد.
اين زمينهسازيها، عمدتاً در قالب آيه و روايت بوده و محتواي آنها عموماً بيانگر فلسفه، معنا و ضرورت غيبت طولاني حضرت ولي عصر (عج) است. هم چنين شرايط زمان غيبت و ظهور و وظايف شيعيان در آن دوران، به گونه نظري مطرح شده است.
پيامبران و امامان معصوم، پيوسته حضوري جدّي و روشن در جامعه داشته و با مردم عصر خويش در ارتباط بودند. مردم نيز به آنان دسترسي داشتند. زماني كه امام هفتم، در زندان رشيد عباسي به سر ميبرد؛ يا امام هشتم در دربار مأمون، تحت نظر و زنداني بود؛ و يا امام يازدهم حيات خود را در زندان سپري ميكرد؛ مردم امام خويش را، در كنار خود احساس ميكردند و حضور او را، تسلّي بخش و مايه دلگرمي براي خود ميدانستند.
اما غيبت طولاني امام دوازدهم، به معناي محروميت مردم از دسترسي به امام است، و چنين وضعيتي براي شيعياني كه با رهبران معصوم خود هميشه در ارتباط بودند و يا در دوران غيبت صغري به وكلاي ويژه امام (ع) دسترسي داشتند؛ امري غيرطبيعي بوده است. وجود امام معصوم - بدون امكان دسترسي به او - براي بسياري از مردم غيرقابل هضم ميبود. گذشته از اين كه احتمال سوءاستفاده از آن نيز ميرفت.
انتقال دادنِ شيعيان، از دوران ((حضور و ظهور))، به دوران ((حضور و غيبت))، با چند روايت يا صِرف نظريهپردازي، امري غيرعملي و مشكل بود.
از مهمترين وظايف و مسؤوليتهاي ((نائبان چهارگانه)) در عصر ((غيبت صغري))، دريافت و تحويل نامههاي شيعيان، به امام عصر(ع) و متقابلاً پاسخ آنها به شيعيان بود. البتّه در عصرهاي پيش از ((غيبت صغري)) نيز يكي از مهمترين راهها براي ارتباط شيعيان با امامان معصوم(ع)، نامهها و مكتوبات بود. به عنوان نمونه، ((عبدالرحمان بن حجّاج))، وكيل امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) در عراق، به علت رفت و آمدي كه بين عراق و مدينه داشت، گاهي به عنوان رابط، بين برخي از وكيلان - همچون ((علي بن يقطين)) - با امام كاظم(ع) ايفاي نقش ميكرد.
در يك مورد، علي بن يقطين ضمن دادن نامهاي، از وي خواست كه آن را به امام كاظم(ع) در مدينه برساند.(1) در موردي ديگر، علي بن يقطين از دوتن به نامهاي ((اسماعيل بن سلام)) و ((ابن حميد))، براي رساندن نامههاي شيعيان عراق به امام كاظم(ع) بَهره برد.(2) البته شيوه ((ارتباط مكاتبهاي))، در موارد بسياري به عنوان ابزاري مطمئن، براي ارتباط ائمه(ع) با نمايندگانشان و بالعكس، پيش از عصر غيبت صغري مورد بهرهبرداري بود. نمونه يادشده درباره ((علي بن يقطين))، نامه ((عبدالله بن جندب))، به امام رضا(ع) و پاسخآن حضرت(3) و... از اين مقوله است.(4) اين روش ارتباطي، در مواقعي كه ائمه هدي(ع) در حبس يا تحت نظر بودند، بيشتر كارآيي داشت.
در دو شماره گذشته، موضوع ((جزيره خضراء)) از دو زاويه، مورد بحث قرار گرفت:
1. بررسي سند و متن داستان؛
2. بررسي تاريخي و جغرافيايي داستان.
اختلاف در سند، تناقضدر متن و نيز ريشههاي تاريخي و رواني شكلگيري اين داستان، از جمله مواردي بود كه بدان پرداخته شد. در اين قسمت، داستان ياد شده، از زاويه ديگري مورد بحث قرار خواهد گرفت.
مثلث برمودا
در جنوب غربي ايالات متحده آمريكا، منطقهاي وجود دارد كه به مثلث برمودا معروف است. رسانههاي غربي، با افسانه سازيهاي جهت دار درباره آن، خواستهاند اين منطقه را، منطقهاي مرموز و پرخطر قلمداد كنند.
در اين مقاله ضمن بررسي اين موضوع، تطبيق نابهجاي آن بر ((جزيره خضراء)) مورد نقد و ارزيابي قرار خواهد گرفت.
موقعيت جغرافيايي برمودا ((Bermuda))
در مقابل ايالتهاي جورجيا، كارولينا و فلوريداي آمريكا، جزايري به نام ((برمودا)) وجود دارد. در جنوب اين جزاير، جزاير باهاما، پرتوريكو، دومينيكن، هائيتي، جامائيكا و كوبا قرار دارد.
جزاير ((برمودا))، با 4/54 كيلومتر در 934 كيلومتري شرق سواحل آمريكا قرار دارد و متشكل از 150 جزيره مرجاني است كه فقط بيست مورد آن قابل سكونت است. جمعيت آن حدود، 650000 هزار نفر و نژاد مردم آن سياه، سفيد و دورگه است. اكثر مردم آن جا پروتستان است و هاميلتون مركز آن ميباشد.
((برمودا)) از قديميترين مستعمرات انگلستان است.
از جمله سؤالهاي مطرح در مورد امام زمان(عج)اين است كه: آيا كسي ميتواند در سنين كودكي به مقام امامت و خلافت برسد؟ به بيان ديگر، كودكي كه تكليف ندارد، چگونه ميتواند به ((مقام ولايت اللّهي)) برسد؟
((ابن حجر هيثمي)) از علماي اهل سنت، در اينباره مينويسد:
((آنچه در شريعت مطهر ثابت شده، اين است كه ولايت طفل صغير صحيح نيست؛ پس چگونه شيعيان به خود اجازه داده و گمان بر امامت كسي دارند كه عمر او هنگام رسيدن به امامت، بيش از پنج سال نبوده است ...؟!))(1)
احمد كاتب نيز مينويسد:
((معقول نيست كه خداوند طفل صغيري را به رهبري مسلمين منصوب كند!))(2)
در پاسخ اين اشكال ابتدا به مقدماتي چند اشاره نموده؛ سپس به پاسخ اشكال خواهيم پرداخت.
مقدمه
هر جنبش و انقلابي، به ياران و همراهاني نياز دارد؛ ياراني كه ستونهاي انقلاباند و سنگيني آن را بر دوش ميكشند. سستي و استواري هر يك از اين دو، با سستي و استواري ديگري ارتباطي تنگاتنگ دارد؛ يعني، هر اندازه حجم بناي انقلاب كمتر باشد، پايههاي آن از استحكام كمتري برخوردار خواهد بود و به هر ميزان كه آن بنا، بلندتر و گستردهتر باشد، به ستونهاي محكمتري نياز خواهد داشت. ما با نگاه به حجم و گستردگي اين بنا، ميتوانيم دريابيم بر چه ستونهايي افراشته شده است؛ همچنانكه با تأمّل در اهداف و غايات آن نيز ميتوانيم، ميزان و حجم ابزار و وسايل مورد نياز و نيز پديدآورندگان آنرا گمانه زنيم.
در اين نوشتار، بهدنبال تبيين ويژگيهاي ياوران امام مهدي (ع) و همراهان او هستيم؛ كساني كه در حركت جهاني او، به مثابه بازوان نيرومند آن حضرت، در خدمت او و اهداف او هستند.
اين نوشتار دو نتيجه اساسي در پي خواهد داشت:
اوّل اينكه دانستن اين ويژگيها، ميتواند مقياسي براي محك زدن خود و اهداف خود و معياري براي فهم ميزان قابليت ما، در همراهي با حضرت و جهاد در ركاب او باشد. ما هميشه، منتظر رؤيت خورشيد بودهايم و شايد فردا، روز موعود باشد! آيا ما خود را براي آن روز مهيا كردهايم؟ با فهم اين ويژگيها، ميتوانيم دريابيم كه پاي رفتن اين راه را داريم يا نه و در آن روز موعود در كنار حضرتيم يا در مقابل او.
از دست غيب تو شكايت نميكنم تا نيست غيبتي نبود لذت حضور
اي غايب از نظر به خدا ميسپارمت جانم بسوختي و به جان دوست دارمت (حافظ)
اشاره: در شماره اول درباره حقيقت، ضرورت و ابعاد انتظار و اهميت زيادي كه رهبران ديني، براي دوران انتظار قائل اند، بحث شد.
سفارشهاي فراوان در مورد ((انتظار))، زمينهاي را فراهم ساخت تا در مورد مفهوم و حقيقت آن كنكاش بيشتري صورتگيرد و در نهايت انتظار به حركت، پويايي، اقدام، زمينهسازي و ايجاد آمادگي تعريف شد.. هم چنين ضمن بيان ضرورت انتظار، روشن شد كه براي هر انقلابي، گذر از يك دوره ((انتظار)) ضرورت است و هر قدر اهداف انقلابي، بزرگتر باشد، دوره انتظار آن هم گستردهتر خواهد بود.
سنت تغييرناپذير الهي، بر اين است كه اجرا و ايجاد تغييرات اصلاح گرايانه به يك سلسله شرايط و زمينههاي خارجي بستگي دارد و تا همه آن شرايط، كاملاً تحقق نيابد، امكان رسيدن به هدف وجود ندارد. درست به همين جهت است كه اسلام، پس از يك دوره طولاني و پس از چندين قرن، ظهور كرد.
مقدمه
هر جنبش و انقلابي، به ياران و همراهاني نياز دارد؛ ياراني كه ستونهاي انقلاباند و سنگيني آن را بر دوش ميكشند. سستي و استواري هر يك از اين دو، با سستي و استواري ديگري ارتباطي تنگاتنگ دارد؛ يعني، هر اندازه حجم بناي انقلاب كمتر باشد، پايههاي آن از استحكام كمتري برخوردار خواهد بود و به هر ميزان كه آن بنا، بلندتر و گستردهتر باشد، به ستونهاي محكمتري نياز خواهد داشت. ما با نگاه به حجم و گستردگي اين بنا، ميتوانيم دريابيم بر چه ستونهايي افراشته شده است؛ همچنانكه با تأمّل در اهداف و غايات آن نيز ميتوانيم، ميزان و حجم ابزار و وسايل مورد نياز و نيز پديدآورندگان آنرا گمانه زنيم.
در اين نوشتار، بهدنبال تبيين ويژگيهاي ياوران امام مهدي (ع) و همراهان او هستيم؛ كساني كه در حركت جهاني او، به مثابه بازوان نيرومند آن حضرت، در خدمت او و اهداف او هستند.
اين نوشتار دو نتيجه اساسي در پي خواهد داشت:
اوّل اينكه دانستن اين ويژگيها، ميتواند مقياسي براي محك زدن خود و اهداف خود و معياري براي فهم ميزان قابليت ما، در همراهي با حضرت و جهاد در ركاب او باشد. ما هميشه، منتظر رؤيت خورشيد بودهايم و شايد فردا، روز موعود باشد! آيا ما خود را براي آن روز مهيا كردهايم؟ با فهم اين ويژگيها، ميتوانيم دريابيم كه پاي رفتن اين راه را داريم يا نه و در آن روز موعود در كنار حضرتيم يا در مقابل او.
In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful
Say: He, Allah, is One
Allah is He on Whom all depend
He begets not, nor is He begotten
And none is like Him